من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

 

 

من آسمانم این روزها برای هم حرفها داریم

پر از بغضیم و هق هق

و لیکن هیچ کدام توانی برای باریدن نداریم

....

 

زندگی مشترک

 

 

نگاهمان در هم گره خورد

و به دنبال آن

سرنوشتمان....

 

 پ.ن: خواهری مهربونم٬ ممنونم!