من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

پ.ن

س ک و ت

پ.ن: این دلخوشی های کوچک را از من نگیر، عزیزم!
پ.ن: وجود مرگ را در نزدیکی ام به شدت احساس می کنم ، گاهی هرم نفس هایش تنم را می لرزاند.
پ.ن: دیشب فکر می کردم اگر بمیرم بجز مادر چه کسی برای من دلتنگ می شود... بعد از مدتی که زیاد هم نیست فراموش می شوی... به همین سادگی!

 

مرا از گل محنت و درد آفریدند

در نخستین روز بهمن سرد آفریدند

 

از تار و پود عشق و شعر ولیکن

با اندوه هزاران مرد آفریدند!