روزی می رسد که دلخوشی های زندگی ات خیلی کوچک می شود،
مثل نوشیدن چای در لیوان خانه پدری
و یک حس زیبای زیرپوستی
که گمان می کنی هنوز همان دخترک شادی هستی
که گلهای باغچه به صدای خنده هایت عاشق بودند