من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

بخاطر تو


دیروز٬
به خاطر تو٬
دل به دریا زدم٬
و امروز٬
دلم شور می زند!
...

خزان





برگهای زرد جای پایت را می پوشانند٬
باد٬ بوی پیراهن تو را از این سو به آن سو می برد
....
باز هم خزان آخرین نشانه های تو را به یغما برد!

آرامش


میان دو هجای هس... تی
میان دو هجای ع... دم
میان دو هجای س... کوت
میان دو هجای فر... یاد

من در جستجوی آنم که آرامش می نامند!






سایه ام را هم با تیر زدی٬
حالا من
  تنهای تنها شده ام....

MUTE




چشمانت را می بندی
و گوشهایت را می گیری...
تا مبادا٬ فریاد احساس من پرده وجدانت را بدرد!


پ.ن: تولدت مبارک!



نقطه.
سرخط!