صلیب سرنوشت را بر دوشم نهاده اند
...
کلاغها را گفته ام تا امشب
بر سر گورم شمع روشن کنند!
پ ن۱:همایش وبلاگنویسان مشهدی، شنبه دوازدهم آذرماه، سالن همایشهای نمایشگاه بینالمللی مشهد، ساعت 5 تا 6.5
(۱۴/۹/۸۴)
پ ن۲: نمایشگاه تموم شد.
پ ن۴:روز همایش٬ وجود تیگلاط و روز اختتامیه وجود دختر خوابگاهی دلگرم کننده بود.
پ.ن۵:دختر خوابگاهی آشنای قدیمی و یه دوست جدید!
پ.ن۶:ارتفاع صفر عزیز! خسته نباشی. خدا قوت!
پ.ن۷:نفرات برگزیده مسابقه وبلاگ نویسی: سورئالیست و آتلیه نوشت.
پ.ن۸: تیگلاط ٬ ارتفاع صفر ٬ دختر خوابگاهی و ... از آشنایی با شما خیلی خوشحال شدم. (این ... یعنی فقط همینا)
پ.ن۹:به این مساله پی بردم که تو این سه ماه پشت کنکوری٬ خیلی چیزها از یادم رفته٬ رفتارم شده مثل بچه هایی که دائم دنبال مامانشون می گردن تا خودشونو پشت مامانشون قایم کنن. احتمالا بعد کنکور خودمو تو اتاقم محبوس می کنم و از طریق نقاشی روی دیوار با بقیه ارتباط برقرار می کنم...