من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

کسوف


چشم به ماه می دوزم
و از یاد می برم که این زیبای طناز چگونه با
کسوفش خورشیدم را از من گرفت...

پ.ن:
سال نو مبارک ، فرندز!
بهارو از همه فصلها بیشتر دوست دارم ! بهم احساس خوبی میده...
ساعت تحویل خونه خودم بودم، کنار همسر گرامی. سال اول ...
تا حالا هیچ وقت به اندازه زمانی که توی مطب متخصص زنان میون اون همه خانم نشسته بودم ، احساس زن بودن نکرده بودم.
خوب اگه ما هم مثل کارمندای آموزش و پرورش 14 ام میومدیم سرکار چی می شد؟‌ !!
یکی منو دعوا کنه یک کم درس بخونم ، امسال واسه بار چهارمه که کنکور ارشد می دم!