من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

عاشقم من...

 

 

آن حس غریبی که زمانی حتی در بودنش هم تردید داشتم٬

آنچنان نرم و آهسته در وجودم رخنه کرد

که به ناگاه فهمیدم

دیگر چاره ای ندارم!

...

..

من

عاشق شده بودم!