من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

دیدی...

fire

 

دیدی؟

 که چگونه بیرحمانه٬

تمام سادگیهای یک عشق را در آتش سرد هوسشان سوزاندند٬

و با گونه های افروخته٬

آخرین پاره های این دل را٬

با هم آوایی نعره هایشان٬

به دندان کشیدند...

 

 

نظرات 22 + ارسال نظر
آلبالو 3 آذر 1384 ساعت 01:06 ق.ظ

دیده ام ... بارها و بارها

مریم 3 آذر 1384 ساعت 04:56 ق.ظ http://golikhanoom.persianblog.com

دل ادم می گیره...

پرستو 3 آذر 1384 ساعت 06:34 ق.ظ http://parastou.blogsky.com

هه...
همه چیز در حال تکرار است..

آری دیدم...که چه بی رحمانه فضایت را سرشار می کنند و تو را...با مظلومیت برگهای پاییزی به تاراج می برند..می بینم که چگونه با خون ناب جگرت و چشمانی که به جای اشک خون می بارند...و گونه هایشان را لاله گون و چهره شان را شاداب و لحظه هایشان را ناب و دل تو را بیتاب و روحت را در پیچ و تاب وآرزوهایت را نقش بر آب میسازند...می بینم.. عادله عزیز من هم سخت می شم این روزها!! شاد زی گل من...

مریم حقیقت 3 آذر 1384 ساعت 01:19 ب.ظ http://aryanpoem.persianblog.com

سلام دوست عزیز به روزم با یک شعر پریشی میزبانیت را چشم انتظارم مقدمت سبز یا علی

م 3 آذر 1384 ساعت 01:51 ب.ظ http://maholivem.blogfa.com

سلام.آری با تمام وجود دیده ام.زندگیش کرده ام احساسی که برای برخی خیال است و بازی.به امید دیدار


لیلی 3 آذر 1384 ساعت 02:04 ب.ظ http://aftabgardun.blgfa.com

نگاه کن!
چگونه سادگی یک عشق
در فریادهای سکوت
معنا می گیرد...

نفس سرد 4 آذر 1384 ساعت 04:22 ق.ظ http://sar-be-hava.persianblog.com/

این هوسشان است که وادار به گفتن از عشق میکنه...

مرد قبیله 5 آذر 1384 ساعت 07:20 ق.ظ http://hallowsky.blogfa.com

نام عشق را که می بری

آفتاب احترام می کند ،نبض آب تند می زند

نام عشق را که می بری

سنگ ، بی قرار می شود ، کوه سر به خاک می نهد

آسمان سجود می کند ،شب سپید می شود

سرو خود پرست ،سر به زیر می شود... !!!

نام عشق را که می بری

گریه ناگزیر می شود ،عاقبت دل به عاشقی صادقانه اعتراف می کند ((به نظر من نباید اعتراف بکنه......))

باد مست بوی عشق گرد سینه ات طواف می کند

نام عشق را که می بری

مرگ دشنه را غلاف می کند...............

وداع با مرد قبیله حتما بیا.

نگار 5 آذر 1384 ساعت 07:47 ق.ظ http://www.bineshuneto.persianblog.com

سلام . وچه بیرحمانه ندیدند که دیدیم نشنیدند که ما شنیدیم نگفتند ما فریاد زدیم و یک نه نــــــــــــــــــــــــــــــــــــه به همین بزرگی حتی بیشتر از این روی احساسمان زدند و له شدیم . خیلی زیبا بود موفق باشی تا بعد.

Sami 5 آذر 1384 ساعت 06:43 ب.ظ http://WwW.Celestial.blogfa.com

خیلی ها عشق رو با هوس قاطی می کنن ...!

فریبا 6 آذر 1384 ساعت 06:30 ب.ظ http://hazyanat.blogfa.com

سلام!تلخ بود و تکان دهنده!من به روزم

مسعود 7 آذر 1384 ساعت 01:26 ق.ظ

من بیشتر قطعه های شما رو میخونم چند تا سوال داشتم لطفا به من ایمیل بفرستید . متشتکرم

نازنین 8 آذر 1384 ساعت 01:04 ب.ظ http://nazaninnima.persianblog.com

خیلی وقته پیشم نیومدی . من همش منتظرت بودم که بیای و لبخند را به من و گرمی را به وبم هدیه کنی .... /////
شعرت خیلی خیلی زیبا بود . اینجا هم خیلی خوشکله . موفق وپیروز باشی /// کاش با هم مهربانتر بودیـم ... با من مهربانی ؟ من منتظر مهربانی شمام

گندمین 8 آذر 1384 ساعت 10:30 ب.ظ http://gandomin.com

و بردند!

mina 9 آذر 1384 ساعت 03:07 ق.ظ http://mina90.persianblog.com

جالب بود وبلاگ قشنگی داری به من هم سر بزن

عادل 9 آذر 1384 ساعت 04:28 ب.ظ http://baradelam.persianblog.com

سلام ... نمی دانم چه می خواهم بگویم ...

زبانم در دهان باز بسته است ...

در تنگ قفس باز است و افسوس ...

که بال مرغ آوازم شکسته است ...

تیگلاط 10 آذر 1384 ساعت 02:37 ق.ظ http://tiglath.persianblog.com

دیدن که نه اما چشیدم...

تیگلاط 12 آذر 1384 ساعت 02:41 ق.ظ http://tiglath.persianblog.com

شنبه ساعت ۵ تا ۷ همایش یادت نره!

نازنین 12 آذر 1384 ساعت 05:55 ق.ظ http://Nazanin.Tk

... و چقدر بیرحمانه عشق رتا به دار می کشند... بارانی باشی.

مجتبی.م 19 آذر 1384 ساعت 08:29 ق.ظ http://www.ccccc.blogfa.com/

عالی بود

مریم تو 29 دی 1384 ساعت 12:52 ق.ظ

و باز هم دوباره بغض آشنا به روی قلب کوچکم خزیده است....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد