من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...


دمی مهمان ما گشتند و رفتند
جامه هجرت بپوشیدند و رفتند
شبی با آواز سبز یک عشق
رخ سرد ما ببوسیدند و رفتند
 
                                        عادله ( بهار )
نظرات 1 + ارسال نظر
حمید شریفی 13 خرداد 1384 ساعت 02:12 ب.ظ http://hamidallah.com

احساس لطیف داری اگر مضمون شعرهای خودت را کمی با دقت بشتر انخاب کنید ماندگار خواهی شد.
همیشه بهار باشی و با بهار زندگی کنی و بهاران به کامت باد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد