من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

خسته



 ....
و خستگی میان سلولهایم جا خشک کرده است!


  پ.ن: می دانم زمان پوست اندازی است. خ س ت ه ام!

نظرات 7 + ارسال نظر
آلبالو 28 مرداد 1384 ساعت 04:14 ق.ظ http://albaloo.blogsky.com

دعوتت می کنم برای نوشتن توی این چند نفر ... نوشته هات بسیار زیباست . برام میل بزن

تیگلاط 29 مرداد 1384 ساعت 02:13 ق.ظ http://tiglath.persianblog.com

و زمان...

پرستو 31 مرداد 1384 ساعت 08:03 ق.ظ http://parastou.blogsky.com

چه جمله قشنگی واسه همه حسه ادم .........

این شعرا رو خودت گفتی؟

ناما جعفری 31 مرداد 1384 ساعت 08:15 ب.ظ http://www.koko61.blofa.com

سلام مهربانانه عرض کردیم ...عادله عزیز ....بعدازمدتی دوری به روزشدعموخرچنگ واززیرماسه ها اومدبیرون...باشدکه این مطلب بچابددروبلاگش که ناگهان انقراض آمد....اگرآمدی مارا به انقراض نزدیک نمی کنید...

تیگلاط 1 شهریور 1384 ساعت 02:24 ق.ظ http://tiglath.persianblog.com

خوشحالم که معنیشو فهمیدی...

ایمان 1 شهریور 1384 ساعت 09:28 ق.ظ http://YekTarafeH.BlogSpot.Com

خسته نباشی!

تیگلاط 7 شهریور 1384 ساعت 03:00 ق.ظ http://tiglath.persianblog.com

هنوز خسته ای؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد