من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

 

 hang

 

در میان این همه درخت٬

تنها شاخه عشق٬

توان به آویز کشیدن این جسد هوشیار را داشت...

 

 

نظرات 27 + ارسال نظر
امین 26 آبان 1384 ساعت 11:51 ب.ظ http://lonely.myblog.ir

سلام دوست عزیز.

وبلاگ بسیار زیبایی دارید. و مطالبتون هم زیبا تر از اون.

راستی میتونم شعر پایینی را در وبلاگ درپیتم ! قرار بدم...

دیووووووونه 27 آبان 1384 ساعت 12:19 ق.ظ http://divoonekhodeti.blogsky.com

کلمه های سنگین را کنار بزن.
یا بال و پری به آن ها بده. بگذار با رویایت پرواز کنند.
چرا نمی بینمشان؟!

عطیه... 27 آبان 1384 ساعت 07:24 ق.ظ http://www.darush110.persianblog.com

سلام عادله مهربان...بی خبر آپ می کنی ؟! :) ....

تنها درخت و شاخه عشق بار عشق را بر دوش میکشد... بگذار بر شانه های درخت و دوشوان شاخه راحت بیارامم...

شاذ زی...ایمیل و آی ذیت رو ندارم..اگه میشه برام ارسال کن...

لاف ز برتری کم زن..
سنگ برابرت هستیم..
تیر بر ما چه می باری؟
نیمه ی دیگرت هستیم!

من 27 آبان 1384 ساعت 11:31 ق.ظ http://pardismadhouse.blogsky.com

فقط این جسد؟ یا اجساد؟!

ژولیس سزار 27 آبان 1384 ساعت 11:33 ق.ظ http://sezar1.blogsky.com

دوست خوبم ....مهربانم !
من با خودم فکر میکنم که چه اجباری است خودرا به دام خطر این زندگی سپردن و زورق بودنم را یله کنم به دریای طوفانی جهانی که از آن تقریبا هیچ نمیدانم ...و بعد ادای آدمهای زنده و با هویت و با تشخص را نمایش دهم که چه ؟ که یعنی آهای ! مردم این منم که هستم ؟ بودن اینگونه را مضحک میدانم ...شاید برای همین تاج امپراطوری بر سرم گذاشته ام و در سرزمین آبهای همیشه اوتوپیا و شهر آرمانی خویش را بنا کرده ام و با ملتی از جنس خودم که سخت گرفتار کابوس بیداری هستند و در بدر یک جرعه خیال رقص گون اند راه افتاده ام به نا کجا آباد ! ...این تقدیر شوم بشری نیست که بزرگان گذشته هشدارمان دادند ؟ ...خسته شدم از بس در دنیای واقعی به دنبال هم جنس حود گشتم برای دمی گپ ساده ...در این جا کنار تو و دیگران ...در این دنیا که مجازیش میخوانیم و صد البته از هر واقعیت قابل لمس با شش حس انسانیمان ملموس تر است به دنبال رد پای انسانیت ناب و خالص بی دروغ و کلک و دغل میگردیم ...بیا رفیق عزیزم ...بیا با هم این رویای سبک دوست داشتنی را به حقیقت محض وجودیمان پیوند بزنیم ...منتظرت میمانم تا هر وقت که لازم باشد .
ژولیس سزار
امپراطور سرزمین آبهای همیشه آبی

تیگلاط 27 آبان 1384 ساعت 11:47 ق.ظ

این درخت‌ها غوغا می‌کنند، می دانی؟ ( در مورد آرشیو: کلا آرشیو پرشین‌بلاگ کار نمی‌کنه‌)

ایلیا 27 آبان 1384 ساعت 12:00 ب.ظ http://ealia.mihanblog.com

خوشحال باش . که شاخه های دیگر نداشتند .

Sami 27 آبان 1384 ساعت 12:35 ب.ظ http://www.Celestial.blogfa.com


عالی بود ...
از این جور نوشته ها خوشم میاد ...

نگار 27 آبان 1384 ساعت 01:14 ب.ظ http://www.bineshune.persianblog.com

سلام خیلی قشنگ بود خیلی ناب بود موفق باشی تا بعد.

سیما 27 آبان 1384 ساعت 10:09 ب.ظ http://sima-h.blogfa.com

دلم گرفت ...

امین 27 آبان 1384 ساعت 11:36 ب.ظ http://lonely.myblog.ir

سلام.

خیلی ممنون.
مرسی سرزید عادله خانم!

دانیال 27 آبان 1384 ساعت 11:48 ب.ظ http://ninieman.persianblog.com

خاله عادله جونم یه مدت سفید بودی باز که خونه ات سیاه شد؟؟؟؟

بنیامین 28 آبان 1384 ساعت 12:25 ق.ظ http://3okot.persianblog.com

جسد هوشیار ؟ جالب بود . شاد باشی و عاشق

عشق اندک چیزی سا با پیامدهای مهیب.

نازنین 29 آبان 1384 ساعت 01:01 ب.ظ http://nazaninnima.persianblog.com

بسیار زیبا . اینجا که خیلی خوشکله . نوشته ات که محشره . قلمت جاری .... / / نسیم ظهرخـزان آرام چوبال مـرغ صـدا می کرد هـوا سـرود کلاغان را به بام شـهر رها می کرد....اینم آخرین آپ من از کالکشن پاییـــــز حالا شما بگوکدوم شعر بیشتر دوست داری ؟ به کدوم شاعر رای می دی ؟

دلتنگ 29 آبان 1384 ساعت 04:54 ب.ظ http://depress.blogfa.com

جایی برای من پیدا میکنی؟یا باید صبر کنم تا شاخه ای دیگر بروید؟

م 29 آبان 1384 ساعت 11:00 ب.ظ http://maholivem.blogfa.com

سلام.تمام آرشیوتو دوره کردم و الان مغزم 1 آرشیوی از توست.قشنگ مینویسی.
در میان این همه درخت...عالی بود،همچنبن عکسش.و بازیگردان این بازی لعنتی حتمن ناف بریده تورا پشت

پرده ها فراموش مرگ و موریانه کرده است.موفق باشی

نفس سرد 30 آبان 1384 ساعت 06:47 ق.ظ http://sar-be-hava.persianblog.com/

جسدی که تنها با گرمی عشقش هوشیاره...

فریبا 30 آبان 1384 ساعت 11:20 ق.ظ http://hazyanat.blogfa.com

سلام!کار زیبا و موجزی بود

گندمین 30 آبان 1384 ساعت 04:04 ب.ظ http://gandomin.com

جسد هوشیار ... نمی دونم! جسد ....

مسلم 1 آذر 1384 ساعت 06:31 ق.ظ http://taraheghaleb.blogsky.com/

درووووووووووووود.در چه زمینه ای می خواهید.برام پیغام بگذارید.

نازنین 2 آذر 1384 ساعت 04:17 ق.ظ http://Nazanin.Tk

و من به دنبال همان شاخه سالهاست که می جویم... بارانی باشی.

جلیل صفربیگی 2 آذر 1384 ساعت 11:55 ق.ظ http://varan.blogfa.com

سلام!

سلام دوست گرامی! با مطلبی تحت عنوان «آیا دریدا یک غذای برره ای ست؟!!!!» بالاخره به روز شدم. منتظرم...

Sami 2 آذر 1384 ساعت 08:53 ب.ظ http://www.Celestial.blogfa.com

ســـــــلام عـــادله خانوم ...!
حـــالتون خوبه ؟!‌
من آپ هستم .... خوشحـــــــــال می شم سر بزنید !

مریم تو 29 دی 1384 ساعت 10:28 ب.ظ

همیشه دوستت دارم مهربانم.عادله ی عزیزم موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد