میان پلکهایم تار تنیده است
تاری با نوایی از جنس آواز سرد تنهایی
برای شکار اشکهایم نقشه ها کشیده
عنکبوت کریه انتظار!
چشمانم به در خیره مانده است
شاید که تو بیایی...
پ.ن۱: اینجا عجیب مرا به یاد کودکی هایم می اندازد... کودکستان فرشتگان و دبستان پروین اعتصامی.
پ.ن۲: داداشی٬ خیلی دلم واست تنگ شده...
پ.ن۳: نوشتم فقط برای اینکه نیاز به پیش نویس نوشته هام داشتم٬ تولدت مبارک!
سلام مهربون!
بیا نگاه کن چگونه به غم نشسته ام و صدای گامهایت را به انتظار می شمرم...
قلم رسا و با نفوذی داری عزیز! لذت بردم...
یاحق...
بیا . بیاو ببین چه دلتنگم. کودکی ....آی...کودکی من کجاست. من کودکی ام را گم کرده ام. عادله....پیدایت کرد ام
لعنت به انتظار...
سلام عزیزم...منم خیلی وقتا دلم واسه این چیزا تنگ میشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شاید که تو بیایی ... شاید که تو بیا .... شاید ...
اون برگ تحفه درویش سبز بود.... زرد شده ؟ دخترم!
فراموشت نمی کنم...
کـــــــــــاش ای کــــــــاش که دلت برای منم تنگــــــــــــ می شد....
بهاری شدنت را انتظار می کشم گلکم...
مبارکه
... دل تنگی ... حق دل
باز هم منتظری ؟ هیچ کس بر در این خانه نخواهد کوبید... و نمی گوید برخیز که صبح است و بهار آمده است..
تو بهاری خویش را باور کن !
پ.ن : عادله عزیز شاید تقلب نکردن تقصیر خودم باشه ولی دلتنگیم واسه تو چی ؟ تقصیر خودته دیگه!! ( :دی)
از اون تریپایی که طرف بخونه غش میره.
می دونستی با من چه تفاهمی داری دخمل بهمنی ! منم خیلی دلتنگم درکت می کنم ....تولد داداشی تم مبارکککککککککک
دلم برات تنگ شده عادله جون گلم ....
موفق و شاد باشییییییییییییییییییییییییییییییییی
تولد داداشی رو از طرف منم تبریک بگوو
ولی خیلی بده لنتظار...
سلام
عادله عزیز امیدوارم که حالت خوب باشه
ببخشید اگه دیر اومدم به وبلاگت
این شعر تقدیم شما
کاش می شد عشق را تفسیر کرد
خواب چشمان تو را تعبیر کرد
کاش می شد همچو گلها ساده بود
سادگی را با تو عالم گیر کرد
کاش می شد در خراب آباد دل
خانه احساس را تعمیر کرد
کاش می شد در حریم سینه ها
عشق را با وسعتش تکثیر کرد
موفق باشی
یا هو
ببخشید که دیر اومدم . چندوقتی کانکت نمیشدم .... شرمنده مهربونیات . شعرت محشره ... نفهمیدم چی تو را یاد دوران بچگی انداخت ؟...... تولد مبارک .... /// //////// اگر بگــذاری
کمی برای یافتن یکدیگــر
وقت بگـذاریم ... منتظرم
دلتنگی گاهی چه زود عادت میشه
..
.
سلام تولدشون مبارک باشه و امیدوارم به یمن قدم داداشی جونت چشم انتظاری هات هم تموم بشه موفق باشی تا بعد.
هر انتظاری به پایان نیاید شاید...هر انتظاری مثل مادر شدن شیرین نیست... اما آنگاه که انتظار نکشی و ناگاه و به یکباره غنودن در دستان مهربانی را تجربه کنی که با قلم احساسش سبزت می کند که خواهرش باشی....آنگاه انتظار می کشی.... نتظار حضور پر رنگ تر آن خواهر در دنیای واقعی........ رنگ بودنت هر رنگی که باشد برایم یکرنگ است و پر رنگ..منتظرت هستم در جایی پشت مه و باران و رنگین کمان خواهری!
اگر همه انتظارهای دنیا به شیرینی انتظار دیدار تو ختم می شود... می خواهم تا ابد در رویای شیرین انتظارت پر بگیرم خواهری!