من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

 

 

دیوارهای سیمانی تنهایی سر به فلک کشیده اند

...

سکوت که فریاد می کند

انعکاس صدایش٬

 حجم سرد حضور را به درد می آورد.

 

نظرات 45 + ارسال نظر
آذرباد 16 اسفند 1384 ساعت 04:49 ب.ظ http://shoghe-parvaz.persianblog.com

.....

تندیسه تنهایی 16 اسفند 1384 ساعت 05:50 ب.ظ

تو بی نظیر می نویسی دختر!

عطیه مهربون 16 اسفند 1384 ساعت 09:12 ب.ظ http://www.judiabotte.blogfa.com

پنجه فاصله را بر دیوارهای تنهایی می سایم..

فریاد هم سکوت را فریاد می کند... حضور بی نشانم را بر میدارم و می روم...شاید در انعکاس این صدای بی صدا کسی به خودش بیاید و بپرسد....رهگدر کدامین کوچه غریبی ؟ خانه دوست نزدیک است..

پ.ن : منتظر آپ بودم...حالا منم آپ می کنم خواهری... :)

[ بدون نام ] 16 اسفند 1384 ساعت 09:16 ب.ظ

همیشه همین گونه آغاز میشود...پنجه بر احساسات و معصومیت از دست رفته ات می کشد...زمانه را می گویم و آدمهایش را....با واژه هایی عطرآلود فضای اطرافت را پر می کند و تو ناگهان خالی میشوی و همه چیز تمام میشود و تاراج میشوی...پر از بغضم...از دیوار سیمانی فاصله ها..از طاقی که به جای نگاه فقط سرم به آن می کوبد..از شکستن و شکستن... با این حال..
.
.
.
تو را که دارم خواهری!


عطیه مهربون! 16 اسفند 1384 ساعت 09:20 ب.ظ

ای وای اسمم یادم رفت...

این دیوارهای تنهایی فقط یک انعکاس دارد..
فقط مس نوی...که..
تنهایی!
ت
ن
ه
ا
!

عطیه مهربون 16 اسفند 1384 ساعت 09:26 ب.ظ

اون می شنوی بودا توی نظر قبلی ببخشید ! از بس هولم کلمه ها در نرن !!

یادم می آید شعری که می گفت :‌
بیا که عشق صدا می کند بلند...وقتی رسیدم فقط یک پژواک بود... همان سکوت سنگین که حجم سرد حضور را هم می شکست...
قد خم کردم آخر... آخر عشق هم سراب بود...
آواز دهل شنیدن از دور خوش است نه ؟

عطیه مهربون 16 اسفند 1384 ساعت 09:29 ب.ظ

انعکاس تنهایی و فریادت تا فلک می رود و می رسد...در عجبم از آسمان این سقف آبی چرا فرو نمی ریزد ؟

نازنین 18 اسفند 1384 ساعت 03:31 ق.ظ http://Nazi277.Persianblog.com

دیوارها برچیده شوید!... بارانی باشی.

انعکاس درد را تا فلک می کشد این تنهایی

پسرک تنها 18 اسفند 1384 ساعت 10:53 ق.ظ http://pesaraketanha.blogsky.com

یه دینامیت. چارش یه دینامیته.آشنا دارم که توی خط کارای تروریستیه. اگه می خوای...
ولی خب کجا می خوای دینامیتارو بذاری؟ روی سرت خراب می شن دیوارا

آرین 18 اسفند 1384 ساعت 12:57 ب.ظ http://ertefa.com

چطوری خواهری؟! (از پی نوشت پست قبلی نتیجه گرفتم!‌ دو نخطه دی!‌)

آلبالو 18 اسفند 1384 ساعت 03:33 ب.ظ

یکی هست آن بالا ... هی می گوید : بیا ... دستش را دراز کرده و از چشم هایش نور تراوش می کند ... می گوید : بیا ... و من . نشستم سر در گریبان و سکوت را زمزمه می کنم ... و به این فکر می کنم که چه کسی جاذبه زمین را کشف کرد . (پ.ن : از محبتت ممنونم )

سیما 18 اسفند 1384 ساعت 11:09 ب.ظ http://sima-h.blogfa.com

نمی شکنیش ؟

دریا 19 اسفند 1384 ساعت 08:34 ب.ظ http://chakavak2004.persianblog.com

خوشا تو که حجم سرد سکوت را حس می کنی !

جیران 20 اسفند 1384 ساعت 01:44 ب.ظ http://hoo786.persianblog.com

دیوارها هم یه روزی فرو خواهند ریخت ... حتما ...

حسین شکر بیگی 20 اسفند 1384 ساعت 08:24 ب.ظ http://hazyanat.blogfa.com

سلام بر شما! زیبا بود لذت بردم

ناتاناییل 20 اسفند 1384 ساعت 09:33 ب.ظ http://www.6200.persianblog.com

دیوارهای سیمانی حال منو بهم میزنن

مازیار 22 اسفند 1384 ساعت 02:10 ب.ظ http://FUTURE2010.BLOGSKY.COM

سلام دوست عزیز ...
سال نو رو پیشاپیش به شما و خانواده محترمت تبریک میگم .
امیدوارم که همیشه موفق باشی.
خوشحال می شم به من هم سر بزنید

حسین شکربیگی 27 اسفند 1384 ساعت 08:28 ب.ظ http://hazyanat.blogfa.com

سلام بر دوست ! من به روزم و منتظر نقد ونظر شما

[ بدون نام ] 29 اسفند 1384 ساعت 03:35 ب.ظ

آلبالو 29 اسفند 1384 ساعت 03:35 ب.ظ

عیدت مبارک

پریا 29 اسفند 1384 ساعت 04:21 ب.ظ http://ninieman.persianblog.com

عیدت مبارک عادله جونم...
امیدوارم امسال خیلی زیبا تر و بهتر از سالهای پیش باشه برات

bacchus 2 فروردین 1385 ساعت 12:10 ق.ظ http://pink-pride.persianblog.com

دیوارهای سیمانی تنهایی!!

عطیه مهربون 3 فروردین 1385 ساعت 03:43 ب.ظ

واسه عید هم این دیوارای سیمانی نرفت کنار ؟

عیدت مبارک خواهری... دارم میام مشهد!
خبری ازت نیستا!

مریم 4 فروردین 1385 ساعت 06:25 ب.ظ http://smaryamt.persianblog.com

سلام..سال نو مبارک... تنهایی عجیبی رو اینجا حس میکنم... عجیبه برام! حس!‌اونم توی دنیایی که احساس توش هیچ جایی نداره!‌ من آهنگ وبلاگتو خیلی دوست دارم.. اولین چیزی که توی هر وبلاگی توجهمو جلب میکنه آهنگ اونه.. مال تو هم خیلی قشنگه... امیدوارم شاد باشی... از وبلاگ سحر، لینکتو پیدا کردم.. خیلی اتفاقی...سال خوبی داشته باشی..

تیگلاط 7 فروردین 1385 ساعت 03:52 ق.ظ http://tiglath.ir

اینم برای تو!

عطیه مهربون 9 فروردین 1385 ساعت 04:17 ب.ظ

اتفاقی افتاده خواهری؟ الو ؟

پرستو 9 فروردین 1385 ساعت 07:06 ب.ظ http://parastou.blogsky.com

تا جایی که میتوانم بهش فکر نمیکنم
عیدت مبارک

نازنین 11 فروردین 1385 ساعت 03:14 ق.ظ http://Nazi277.PersianBlog.Com

همچنان سکوت؟!... بهار بر خیالت مبارک... بارانی باشی.

عادله 11 فروردین 1385 ساعت 11:39 ب.ظ http://liliumandnarcis.blogfa.com

به دلیل تشابه اسمی به وبت سر زدم برخلاف عادت که به هیچ وبی سر نمیزنم.با ارزوی موفقیت برای آسمانی که همیشه آرزوی ابی بودن در سر داشته باشد.

Lat!feh 12 فروردین 1385 ساعت 10:27 ب.ظ http://www.latifeh.com

اگه دوست داشتی آدرس وبلاگت رو تو سایت ما ثبت کن.

سروش 14 فروردین 1385 ساعت 11:34 ب.ظ

ای کاش های زندگیم خیلی زیاد شده

تیگلاط 15 فروردین 1385 ساعت 03:09 ق.ظ http://tiglath.ir

دخترجان بیا سر خونه زندگیت.

عطیه مهربون 15 فروردین 1385 ساعت 02:53 ب.ظ

خسته ام از دیوارهای سنگی!

شخص ثالث 15 فروردین 1385 ساعت 08:01 ب.ظ http://shakhse-sales.blogsky.com/

شبی در کوچه ها نومید و تنها
و دلسرد از جفای مردمان سرد دنیا
سرم را در گریبان کرده و با گریه میگفتم
خدایا
...
(شعر کاملشو بزودی رو وبلاگ میذارم. دوست داشتی سربزدن. چرا زمینه سیاه وقتی این همه زمینه هست)

سلام عزیزم...عیدت مبارک خانومی...حجم سرد سکوت...دیوارهای سیمانی و یه عالمه تنهایی...

هومن 15 فروردین 1385 ساعت 10:48 ب.ظ http://www.shahrvand63.persianblog.com

دیوارها افسوس که صدای مارا در خود حبس می کنند و من جدیدا می پندارم که شاید آرزوهایمان هم اسیر سیمان شود...

آرش 17 فروردین 1385 ساعت 01:00 ق.ظ http://xak.blogspot.com

کجایی ؟ خبری ازت نیست...

سعید سعیدی 17 فروردین 1385 ساعت 06:19 ب.ظ http://mountorsa.persianblog.com

وباز من در این سمت دیوار تنها هستم تنها تر از صدا وحتی تنها تر از دیوارها شنهای آغشته شده به سیمان درون دیوار وچه سخت است تنهایی وچه سخت است میان جمعی بودن اما در میان آنان تنها بودن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

شکوه 18 فروردین 1385 ساعت 12:08 ب.ظ http://raponzel.blogfa.com

سلام
وب زیبایی دارید
امیدوارم موفق باشید.

دلتنگ 19 فروردین 1385 ساعت 05:28 ق.ظ http://depress.blogfa.com

اگه از بقیه چیزی بگذریم..نمیدونم چرا حس کردم لای دیواره گیر کردم!

نازنین 21 فروردین 1385 ساعت 06:51 ب.ظ http://Nazi277.PersianBlog.Com

نمی خواهید سکوت را بشکنید؟... بارانی باشید.

حسین شکر بیگی 22 فروردین 1385 ساعت 12:38 ب.ظ http://hazyanat.blogfa.com

سلام بر شما ! زیبا بود! راستی من برای شما کتابمو فرستادم؟! شاد باشی

پریسا 22 فروردین 1385 ساعت 03:37 ب.ظ http://nini2006.persianblog.com

وبلاگت عالیه.
ولی هیچکی نمی شکنش.
به منم سر بزن.
منتظرم.
راستی با تبادل لینک موافقی؟

آرین 23 فروردین 1385 ساعت 12:14 ق.ظ http://ertefa.com

الو؟...همه کنکور رو که می دن اکتیو تر می شن اینجا مثه اینکه برعکسه نه؟!‌ :) ...عیدت مبارکت باشه! ;)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد