فریاد هم سکوت را فریاد می کند... حضور بی نشانم را بر میدارم و می روم...شاید در انعکاس این صدای بی صدا کسی به خودش بیاید و بپرسد....رهگدر کدامین کوچه غریبی ؟ خانه دوست نزدیک است..
پ.ن : منتظر آپ بودم...حالا منم آپ می کنم خواهری... :)
همیشه همین گونه آغاز میشود...پنجه بر احساسات و معصومیت از دست رفته ات می کشد...زمانه را می گویم و آدمهایش را....با واژه هایی عطرآلود فضای اطرافت را پر می کند و تو ناگهان خالی میشوی و همه چیز تمام میشود و تاراج میشوی...پر از بغضم...از دیوار سیمانی فاصله ها..از طاقی که به جای نگاه فقط سرم به آن می کوبد..از شکستن و شکستن... با این حال.. . . . تو را که دارم خواهری!
اون می شنوی بودا توی نظر قبلی ببخشید ! از بس هولم کلمه ها در نرن !!
یادم می آید شعری که می گفت : بیا که عشق صدا می کند بلند...وقتی رسیدم فقط یک پژواک بود... همان سکوت سنگین که حجم سرد حضور را هم می شکست... قد خم کردم آخر... آخر عشق هم سراب بود... آواز دهل شنیدن از دور خوش است نه ؟
یکی هست آن بالا ... هی می گوید : بیا ... دستش را دراز کرده و از چشم هایش نور تراوش می کند ... می گوید : بیا ... و من . نشستم سر در گریبان و سکوت را زمزمه می کنم ... و به این فکر می کنم که چه کسی جاذبه زمین را کشف کرد . (پ.ن : از محبتت ممنونم )
سلام..سال نو مبارک... تنهایی عجیبی رو اینجا حس میکنم... عجیبه برام! حس!اونم توی دنیایی که احساس توش هیچ جایی نداره! من آهنگ وبلاگتو خیلی دوست دارم.. اولین چیزی که توی هر وبلاگی توجهمو جلب میکنه آهنگ اونه.. مال تو هم خیلی قشنگه... امیدوارم شاد باشی... از وبلاگ سحر، لینکتو پیدا کردم.. خیلی اتفاقی...سال خوبی داشته باشی..
شبی در کوچه ها نومید و تنها و دلسرد از جفای مردمان سرد دنیا سرم را در گریبان کرده و با گریه میگفتم خدایا ... (شعر کاملشو بزودی رو وبلاگ میذارم. دوست داشتی سربزدن. چرا زمینه سیاه وقتی این همه زمینه هست)
وباز من در این سمت دیوار تنها هستم تنها تر از صدا وحتی تنها تر از دیوارها شنهای آغشته شده به سیمان درون دیوار وچه سخت است تنهایی وچه سخت است میان جمعی بودن اما در میان آنان تنها بودن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
.....
تو بی نظیر می نویسی دختر!
پنجه فاصله را بر دیوارهای تنهایی می سایم..
فریاد هم سکوت را فریاد می کند... حضور بی نشانم را بر میدارم و می روم...شاید در انعکاس این صدای بی صدا کسی به خودش بیاید و بپرسد....رهگدر کدامین کوچه غریبی ؟ خانه دوست نزدیک است..
پ.ن : منتظر آپ بودم...حالا منم آپ می کنم خواهری... :)
همیشه همین گونه آغاز میشود...پنجه بر احساسات و معصومیت از دست رفته ات می کشد...زمانه را می گویم و آدمهایش را....با واژه هایی عطرآلود فضای اطرافت را پر می کند و تو ناگهان خالی میشوی و همه چیز تمام میشود و تاراج میشوی...پر از بغضم...از دیوار سیمانی فاصله ها..از طاقی که به جای نگاه فقط سرم به آن می کوبد..از شکستن و شکستن... با این حال..
.
.
.
تو را که دارم خواهری!
ای وای اسمم یادم رفت...
این دیوارهای تنهایی فقط یک انعکاس دارد..
فقط مس نوی...که..
تنهایی!
ت
ن
ه
ا
!
اون می شنوی بودا توی نظر قبلی ببخشید ! از بس هولم کلمه ها در نرن !!
یادم می آید شعری که می گفت :
بیا که عشق صدا می کند بلند...وقتی رسیدم فقط یک پژواک بود... همان سکوت سنگین که حجم سرد حضور را هم می شکست...
قد خم کردم آخر... آخر عشق هم سراب بود...
آواز دهل شنیدن از دور خوش است نه ؟
انعکاس تنهایی و فریادت تا فلک می رود و می رسد...در عجبم از آسمان این سقف آبی چرا فرو نمی ریزد ؟
دیوارها برچیده شوید!... بارانی باشی.
انعکاس درد را تا فلک می کشد این تنهایی
یه دینامیت. چارش یه دینامیته.آشنا دارم که توی خط کارای تروریستیه. اگه می خوای...
ولی خب کجا می خوای دینامیتارو بذاری؟ روی سرت خراب می شن دیوارا
چطوری خواهری؟! (از پی نوشت پست قبلی نتیجه گرفتم! دو نخطه دی!)
یکی هست آن بالا ... هی می گوید : بیا ... دستش را دراز کرده و از چشم هایش نور تراوش می کند ... می گوید : بیا ... و من . نشستم سر در گریبان و سکوت را زمزمه می کنم ... و به این فکر می کنم که چه کسی جاذبه زمین را کشف کرد . (پ.ن : از محبتت ممنونم )
نمی شکنیش ؟
خوشا تو که حجم سرد سکوت را حس می کنی !
دیوارها هم یه روزی فرو خواهند ریخت ... حتما ...
سلام بر شما! زیبا بود لذت بردم
دیوارهای سیمانی حال منو بهم میزنن
سلام دوست عزیز ...
سال نو رو پیشاپیش به شما و خانواده محترمت تبریک میگم .
امیدوارم که همیشه موفق باشی.
خوشحال می شم به من هم سر بزنید
سلام بر دوست ! من به روزم و منتظر نقد ونظر شما
عیدت مبارک
عیدت مبارک عادله جونم...
امیدوارم امسال خیلی زیبا تر و بهتر از سالهای پیش باشه برات
دیوارهای سیمانی تنهایی!!
واسه عید هم این دیوارای سیمانی نرفت کنار ؟
عیدت مبارک خواهری... دارم میام مشهد!
خبری ازت نیستا!
سلام..سال نو مبارک... تنهایی عجیبی رو اینجا حس میکنم... عجیبه برام! حس!اونم توی دنیایی که احساس توش هیچ جایی نداره! من آهنگ وبلاگتو خیلی دوست دارم.. اولین چیزی که توی هر وبلاگی توجهمو جلب میکنه آهنگ اونه.. مال تو هم خیلی قشنگه... امیدوارم شاد باشی... از وبلاگ سحر، لینکتو پیدا کردم.. خیلی اتفاقی...سال خوبی داشته باشی..
اینم برای تو!
اتفاقی افتاده خواهری؟ الو ؟
تا جایی که میتوانم بهش فکر نمیکنم
عیدت مبارک
همچنان سکوت؟!... بهار بر خیالت مبارک... بارانی باشی.
به دلیل تشابه اسمی به وبت سر زدم برخلاف عادت که به هیچ وبی سر نمیزنم.با ارزوی موفقیت برای آسمانی که همیشه آرزوی ابی بودن در سر داشته باشد.
اگه دوست داشتی آدرس وبلاگت رو تو سایت ما ثبت کن.
ای کاش های زندگیم خیلی زیاد شده
دخترجان بیا سر خونه زندگیت.
خسته ام از دیوارهای سنگی!
شبی در کوچه ها نومید و تنها
و دلسرد از جفای مردمان سرد دنیا
سرم را در گریبان کرده و با گریه میگفتم
خدایا
...
(شعر کاملشو بزودی رو وبلاگ میذارم. دوست داشتی سربزدن. چرا زمینه سیاه وقتی این همه زمینه هست)
سلام عزیزم...عیدت مبارک خانومی...حجم سرد سکوت...دیوارهای سیمانی و یه عالمه تنهایی...
دیوارها افسوس که صدای مارا در خود حبس می کنند و من جدیدا می پندارم که شاید آرزوهایمان هم اسیر سیمان شود...
کجایی ؟ خبری ازت نیست...
وباز من در این سمت دیوار تنها هستم تنها تر از صدا وحتی تنها تر از دیوارها شنهای آغشته شده به سیمان درون دیوار وچه سخت است تنهایی وچه سخت است میان جمعی بودن اما در میان آنان تنها بودن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام
وب زیبایی دارید
امیدوارم موفق باشید.
اگه از بقیه چیزی بگذریم..نمیدونم چرا حس کردم لای دیواره گیر کردم!
نمی خواهید سکوت را بشکنید؟... بارانی باشید.
سلام بر شما ! زیبا بود! راستی من برای شما کتابمو فرستادم؟! شاد باشی
وبلاگت عالیه.
ولی هیچکی نمی شکنش.
به منم سر بزن.
منتظرم.
راستی با تبادل لینک موافقی؟
الو؟...همه کنکور رو که می دن اکتیو تر می شن اینجا مثه اینکه برعکسه نه؟! :) ...عیدت مبارکت باشه! ;)