من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

 

 

تغییر کرده ام

آنقدر زیاد که خودم هم  آن را احساس می کنم....

 

 

 

پ.ن 1 : فرصتی نیست ، با وجود اینکه یک سال است برای بودن در جایی که بشه بهش گفت " خونه من! " لحظه شماری می کردم ، می خوام این آخرین روزها زیر هجوم گرما منبسط شوند .

پ.ن 2 :  فاصله ها بدجوری سر به سرم میذارند ،‌حوصله شان را ندارم!

پ.ن 3 : باز هم چیزی را می خواهم که امکانش میسر نیست ....، می خواهم تنها باشم.

پ.ن 4: قرار است این روزها خاطره شوند؟!

پ.ن 5:  این لباس سپید عروس عجیب به من می آید، لباس سپید مرگ را ، نمی دانم!!!

پ.ن ۶: امسال هم ارشد قبول نشدم.

 

نظرات 10 + ارسال نظر
مهدی 12 شهریور 1386 ساعت 12:21 ب.ظ http://www.diarymahdi.blogsky.com

سلام عزیزم
خسته نباشی
وبلاگ جالبی داری خوشحال میشم بهم سر بزنی
فعلا

هدیه 12 شهریور 1386 ساعت 07:25 ب.ظ http://par3e.blogfa.com

سلام عزیزم... ایشالا خوشبخت شی... فکر کنم عروسیت سیزدهم بود اگه اشتباه نکنم... حتما تو لباس عروسیت نازتر شدی خانومی... خیلی دلم واست تنگ شده و امیدوارم همیشه خوش باشی:)

maryam 12 شهریور 1386 ساعت 08:40 ب.ظ


Adeleye NAzaninam,khoob midanam ke fereshteha dar an shab be sajde dar miayand dar barabare zibayiat....

Yek donya tabrik Golakam
.........

motmaennam ke khoshbakht mishi chon liaghate khoshbakhtiro dary......

دژاوو 12 شهریور 1386 ساعت 10:47 ب.ظ http://dejavuu.blogsky.com

مبارکه

جیران 14 شهریور 1386 ساعت 07:50 ق.ظ http://hoo786.persianblog.ir

اوه !!!! زود نیس برای اسارت ؟

عطیه مهربون 17 شهریور 1386 ساعت 01:13 ب.ظ

برای یک عروس حرف از مرگ شگون ندارد ...

مبارک باشد اتحاد مزدوجت...

مریم 17 شهریور 1386 ساعت 02:10 ب.ظ

مبارکه عروس خانوم...

آدم برفی 19 شهریور 1386 ساعت 12:38 ق.ظ http://www.adamak1.blogfa.com

اغاز رو بهتره نگاه کنی‌...دنبال پایان نمایش نباش و فکر کن همه ی سختی ها فقط یه نمایشه و با دست زدن تماشاچی ها تموم میشه ( کاش کسی بی دلسوزی اینا رو به من هم می گفت)

سمانه 24 شهریور 1386 ساعت 01:36 ق.ظ

رفیق نیمه راه را یادت می آید ، عروس خانوم ؟!

[ بدون نام ] 19 بهمن 1386 ساعت 07:40 ب.ظ

من خیلی از احساس عاشقانه و شاعرانه خوشم نمیاد بیشتر از نون و آب و پمپ بنزین خوشم میاد چون عکس این احساسات
همه بد و خوبشون تو ظاهرشونه
راستی از کدوم دانشگاهی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد