من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

7!

 

 

 

عدد ۷ را همیشه دوست داشته ام 

۷ آسمان 

۷ بهشت 

۷ سین  

و ... 

 

۷سالگی ام را هم همچنین!  

 

7 سال است که اینجا می نویسم و هیچگاه وبلاگم باندازه ی این روزها تنها نبوده است.

 

از سال 81 یعنی از سالی که با اینترنت آشنا شدم، وبلاگ می نوشتم، ابتدا در "به رنگ احساس"  و بعد هم اینجا! دنبال وبلاگ قبلی نباشید، بنا به دلایلی برای همیشه حذف شد، هرچند که الان تاسف میخورم که ایکاش بود و اینچنین نامهربانانه خاطراتم را خط خطی نمی کردم. 

 

آن روزها، روزهای خوبی نبود، من فقط گریه می کردم و مادر برای تسکین دردهایم از من خواست که بنویسم، یادداشت های اولم در حضور مادر بود، مادری که لحظه به لحظه نگران چشمهای پر از بغض دخترش بود! برای همین، اینجا پیشکش ناقابلی است به مادر، مادری که مهربانیش در واژه نمی گنجد.... 

 

بمرور دوستان زیادی پیدا کردم و وبلاگهایی که در زمان خودشان بینظیر بودند.... وقتی آلبالو از من خواست در "این چند نفر" بنویسم، داشتم بال در می آوردم، عاشق این وبلاگ بودم علی   الخصوص نوشته های آلبالو

 

در این 7 سال خیلی چیزها تغییر کرد، سرکار رفتم، ازدواج کردم، ارشد قبول شدم و حالا که ظاهراً قرار است تغییر جدیدی در زندگی ام بوجود آید، نمی دانم باید خوشحال باشم یا نه! 

 

مناسبت امروز، تولد 7 امین سالگرد وبلاگم است، وبلاگی که خط به خط اش رنگ احساس دارد، وبلاگی که هر پستش را که می خوانم مرا به گذشته ها می برد و در رویای آن روزها غوطه ور ام می کند، وبلاگی که دوستش دارم و برای همیشه نگهش خواهم داشت، چون تنها جایی است که می توانم راحت حرف بزنم و بنویسم.... 

 

از تمامی دوستانی که در تمامی این روزها با من بودند متشکرم، امیدوارم وبلاگ نویسان قدیمی هیچگاه روزهای زیبای وبلاگ نویسی شان را از یاد نبرند. 

نظرات 6 + ارسال نظر
لیلا 28 اردیبهشت 1391 ساعت 01:29 ق.ظ http://lilaa1368.blogfa.com

تولد 7 سالگی ات مبارک... دلم می خواست خیلی های دیگر هم بودند و هم چنان می نوشتند... وبلاگ آلبالو مثل آن روزها بود و مرتب مطلب جدید که مرا سرشار از ذوق می کرد... و یا عطیه جانم که نمی دانم مقصر که بود که همه ما را از خواندن نوشته هایش محروم کرد و یا تر پسرک تنها، همان مسعود روان پزشک که خیلی کمک ها به من کرد و یا...
دلم برای آن روزها تنگ شده، برای آن آدم ها و برای نوشته هایشان، هرکس به دلیلی رفت... وبلاگ هایشان بی رونق شد. آن وقت ها من یک دختر دبیرستانی بودم و از وبلاگ نویسی چیزی نمی دانستم، حالا که می نویسم، مدام این وبلاگ و آن وبلاگ به دنبال جمعی صمیمی می گردم، جمعی با دغدغه های متفاوت مثل آن روزهای شما، مثل این چندنفر شما، اما هر چه گشتم نیافتم....
دلم دنیا دنیا شادی برای تو، و همه وبلاگ نویس های این چند نفر می خواهد... دلم دنیا دنیا خنده آرزو می کند برایت
همیشه شاد باشی...

maryam 1 خرداد 1391 ساعت 03:13 ب.ظ

hesse moshtarek...to in safhe hamoon adeleye khodami,engar toro az labelaye kalamat behtar mishe did, harf zad..engar zaboone moshtarake ma to in khattast ke neveshte mishe...hanooz bade inhame sal be in fekr mikonam ke man oon rooza to kodoom pileye khodam tanide boodam? kojaye zendegi gir oftade boodam ke to inghadr sakhti keshid...engar hameye lahzehaye hassase zendegie man o to gharare baham ettefagh biofte....midooni Adele! man aslan adame ba marefati nistam o hameye doostiham napaydare, ama to tanha kasi hasti ke mitoonam ghasam bokhoram ke hatta age bahat dar tamas ham nabasham hamishe aziztarin dooste mani...mano bebkhsh ke gahi vaghta khafe misham gom misham, lal misham ama hamishe dooset daram
...har vaght inja payiz mishe yade to mioftam va inke motmaenam ma belekhare ye doreyii to zendegimoon baham khahim bood o roo tamoome in bargaye rangi ghadam mizanim.....

ماه 2 خرداد 1391 ساعت 01:11 ق.ظ http://tokhodemani.blogsky.com

انگار سال هاست دیر رسیدم ...
مثل همیشه ...
اما همین دیر رسیدن را هم به فال نیک میگیرم ...
تولد ۷ سالگی خاطرات مبارک :)
گذر خوب و بد روز هایت را نمیدانم اما از این به بعد هم شاهدم و هم شریک :) ممنون از حضورت عادله ی نازنین ...

سمانه 31 خرداد 1391 ساعت 02:52 ب.ظ http://issizada.blogfa.com

سلاااااااااااااااااااام دوست اشپزانلاینی
لاوینم
تولد وبت مبااااااااااااااااااااااااااارک

امیر 15 تیر 1391 ساعت 03:46 ب.ظ http://amir16092.blogfa.com/

هوم..
دلم گرفت.. نمیدونم به خاطر اینه که این حرفا حرفای دل گرفته ی من هم هست یا به خاطر یاد گذشته افتادن.. 7 سال..
مبارکه.. خیلی مبارکه این موندن..

[ بدون نام ] 15 تیر 1391 ساعت 08:57 ب.ظ

عادله ی نازنین انگار آنقدر دیر رسیده ام که قلم ت جوهر ندارد ... کاش مثل این ۷ سالی که گذشت باز پررنگ بنویسی :) ممنون از حضورت ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد