من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

ما به هم ...


دلم را به گردی زمین خوش کرده ام

و این امید که
هر چقدر هم که از یکدیگر دور شویم،
در انتهای دیگر زمین بهم خواهیم رسید...



نظرات 3 + ارسال نظر
سمانه 17 آذر 1391 ساعت 01:53 ب.ظ http://tanhatarin-tanha.blogfa.com

سلام عادله جون دوست قدیمی من
مدت هاست دل و دماغی واسه وب نوشتن نیست کاش اون دوران بود که دغدغمون همین وب نوشتن ها بود و کامنتا

لیلا 19 آذر 1391 ساعت 11:35 ب.ظ http://lilaa1368.blogfa.com

اما اون همیشه با من حرکت می کند... من هر جای این گرد بزرگ باشم اون دقیقا اون طرفش می ایسته و فاصله اش با منو حفظ می کنه!!

آلبالو 24 بهمن 1391 ساعت 04:16 ق.ظ

اینجا هم خیلی سوت و کور شده ! کجایی همسایه ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد